به نام خدا بسم الله
از روی تخت بلند شدم دلم درد میگرد ماهی یک بار رابطه یعنی 4ضرب در 12 میشه 48بار از وقتی 18سالم شده زندگیم زیرو رو شده تو این 6سال قبل 18سالگیم زندگی عالی داشتم که هرکی آرزوش بود من نباید اون فیک رو میخوندم رفتم حموم تو حموم بودم و گریه میکردم کا یکی در زد دماغمو کشیدم بالا که تهیونگ گفت دلم بچه میخواست توت خالی کردم مامانم هم داره میاد منم دارم میرم کمپانی باش
من: با... باش
ته: گریه میکردی
من: نه
تهیونگ درو باز کرد و اومد بغلم کرد و با بغض گفت
ته: ببخش منو دیگه ناراحتت نمیکنم همش زیر سر لونا میکاپ آرتیستم بود دیگه تو شدی میکاپ آرتیستم
بد تعجب به حرفاش گوش میدادم
من: من میکاپ آرتیست تو
ته: آره غذا رو درست کن با هم بریم کمپانی
من: باش « با ذوق»
پارت بعد۲لایک و۲کامنت
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت